آشفته است ِخشمگین است می وزد و دل من هم در سکوت خویش فریاد می زند تمام تنم حسرت است و تکرار سوال سیمین چرا رفتی چرا؟ من بی قرارم به سر سودای آغوش تو دارم ندیدی ماهتاب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست چرا رفتی چرا؟....