رسم عاشقی.....

 

 

 

آن نه عشق است که بتوان بر غمخوارش برد
یا توان طبل‌زنان بر سر بازارش برد 

عشق می‌خواهم از آن‌سان که رهایی باشد
هم از آن عشق که منصور، سر دارش برد 

عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت
نه که گویند خسی بود که جوبارش برد 

دلت ایثار کن آن‌سان که حقی با حقدار
 
نه که کالاش کنی، گویی طرارش برد 

شوکتی بود در این شیوه شیرین روزی   
عشق بازاری ما رونق بازارش برد 

عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ
که به عمری نتوان دست در آثارش برد 

مرد میدانی اگر باشد از این جوهر ناب
کاری از پیش رود کارستان ک «آرش» برد
 

 

 حسین منزوی

اگر......

 

 

 

 

 

 

 

اگر شبی فانوس نفسهای من خاموش شد،
اگر به حجله آشنایی،
در حوالی خیابان خاطره برخوردی
عده ای به تو گفتند،
کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد!
تو حرفشان را باور نکن!
تمام این سالها کنار من بودی!
کنار دلتنگی دفاترم!
در گلدان چینی اتاقم!
در دلم …
تو با من نبودی و من با تو بودم!
مگر نه که با هم بودن،
همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهای نو سروده باران و بوسه را
برای تو خواندم!
هر شب، شب بخیری به تو گفتم
و جواب تو را،
از آنسوی سکوت خوابهایم شنیدم!
تازه همین عکس طاقچه نشین ِ تو،
همصحبت تمام دقایق تنهایی من بود!
فرقی نداشت که فاصله دستهامان
چند فانوس ستاره باشد،
پس دلواپس ‌انزوای این روزهای من نشو،
اگر به حجله ای خیس
در حوالی خیابان خاطره برخوردی … 

 

 

 

یغما گلرویی

دلگیرم...

 فرصت ما تموم شده
باید از این قصه بریم
فرقی نداره من و تو
کدوممون مقصریم

خاطره ها رو یادمه
لحظه به لحظه، مو به مو
هیچی رو یاد من نیار
اونقد خرابم که نگو

بد بودم و بدتر شدم
میرم با پاهای خودم
میرم نمی دونم کجا
آخ...کم آوردم به خدا

دلگیرم از دست خودم
کاش عاشقت نمی شدم
هر جوری می خواستم نشد
از غم یه ذره م کم نشد

من موندم و تنهاییام
از دنیا هیچی نمی خوام
عاقبت منو نگاه!
اشتباه پشت اشتباه

هر روز عاشقتر شدیم
تو عشق خاکستر شدیم
سوختیم ولی به آرزومون نرسیدیم

فقط گریه، فقط عذاب
صد تا سوال بی جواب
نه من، نه تو، از عاشقی خیری ندیدیم

 

 

پ ن : چی بگم.... هیچی....................  

پایان تابستان ِ من...

چند وقتیه دست و دلم به هیچ کاری نمیره! 

 

اصلا حس ِ این که 20 روز دیگه باز دانشگاه شروع میشه، حوصله ی کار کردن رو از آدم میگیره! 

 

این تابستونم داره تموم میشه و من کلی کار ِ نکرده دارم!  

 

البته طراحی سایت یاد گرفتم و چند تا کار گرفتم و اندکی درآمد داشتم.ولی چون آشنا بودن مشتریام، خیلی دانشجویی براشون حساب کردم!  

 

وای این ترم چقد سخته... خدا بهم رحم کنه. 21 ام انتخاب واحد دارم... 

 

چند روز دیگه ام اسباب کشی داریم. دم ِ مهر. 

 

کار ِ انجمنو هم باید تحویل ِ بچه های 89 ای بدم. راحت میشم دیگه امسال. خدایا شکرت